به مناسبت‌هاي مختلف مفاتيح‌الجنان را كه نگاه كني، شادي يا غم، يك وجه اشتراك را به وضوح مي‌بيني: استحباب زيارت امام حسين(ع). فرقي نمي‌كند شب قدر باشد و شهادت امیرمؤمنان، يا نيمه شعبان، لابد خدا دوست دارد شيعيان، هر جا كه باشند، خودشان يا دلشان، را به حرم حسين(ع) برسانند. و لابدتر اينكه چراغ دين اگر روشن است، به بركت حسين(ع) است.

حالا دلم گرفته است. قديم‌ترها كه زيارت سخت بود و يا اصلا ممكن نبود، راحت‌تر مي‌شد دلت را راهي حرم كني و چون نديده بودي و فقط شنيده بودي، شش‌گوشه را تصور كني و به اين تصور دل‌خوش باشي. اما حالا ديگر دل با تصور آرام نمي‌گيرد. آغوش، پي بهانه‌جويي است.

ــــــــ

ایستادم همانجا که می‌گفتند. روی سنگ سرخ که درست زیر قبه بود. ضریح را چسبیدم. راحت بود. می‌دانید هیچ کس نبود. یاد گرفته بودیم با رفقا. حرم را ساعت ده شب می‌بستند و همه را می‌ریختند بیرون. من و جواد هم پنج دقیقه به ده، شروع می‌کردیم خواندن نماز جعفر طیار. همه را که بیرون می‌کردند، به ما کاری نداشتند؛ عینهو عرفای قرن هفتم هجری، ژست گرفته بودیم که یعنی ما اصلا متوجه نمی‌شویم که همه بايد بروند بیرون. جماعت که می‌رفتند، حرم خالی می‌شد از جمعیت و من و جواد، بعد از آن نماز قربه الا الله، قاطی خدام حرم می‌شدیم، که حالا هر کدامشان جارو به دست شده بودند، و رواق‌ها را جارو می‌کردند.

کار هر شبمان بود. مي‌ایستاديم درست زیر قبه امام حسین ـ علیه السلام ـ ضريح را در آغوش مي‌گرفتيم و دعا مي‌خوانديم. شب‌هاي قدر آن سال يادش به خير!