پیام تسلیت امام خامنه‌اي به محسن رضايي

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در پیامی، درگذشت فرزند دکتر محسن رضایی را به وی تسلیت گفتند.

متن پیام رهبر انقلاب، به این شرح است:

بسمه تعالی
جناب آقای دکتر محسن رضائی دامت توفیقاته
مصیبت درگذشت فرزند عزیزتان را به شما و همسر محترمه و دیگر بازماندگان صمیمانه تسلیت میگویم و از خداوند متعال صبر و آرامش برای شما و رحمت و آمرزش برای آن مرحوم مسألت مینمایم.
سیدعلی خامنه‌ای
28 آبان 90

منبع: پایگاه اینترنتی مقام معظم رهبری

اين حقير نيز ضمن تسليت به دكتر محسن رضايي، از خداوند براي ايشان صبر و آرامش مسألت مي‌كنم. داغ فرزند بسيار سخت است و امتحان خداوند در اين زمينه، بسيار سخت‌تر و طاقت‌فرساتر. خداوند همه ما را مشمول رحمت واسعه خود گرداند و عاقبتمان را ختم به خير سازد. آمين

موساد موش نمي‌گيرد

پسر بنده خدا جاسوس بود،تف سر بالا بود برای نظام و پدر! بعد خبر می‌روند:
"حضور فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب که این روزها مورد آماج حملات صهیونیست‌ها و امریکایی‌ها قرار گرفته‌اند در منزل محسن رضایی که فرزند وی به طرز مشکوکی در دبی به قتل رسید نشان از اقدام تروریستی موساد در پشت پرده ماجرای مرگ احمد رضایی دارد."
زشت نیست نظام را خرج ... استغفرالله! امام خمینی برای فرزند پسر شهید اش چنین کاری نکرد. خیلی راحت اعلام کرد "حسین خراب کرده است،با او برخورد کنید،اگر مقاومت کرد اجازه شلیک هم دارید."


با عرض تسلیت به آقای محسن رضایی ... هم نزن برادر من! نثار روح اش فاتحه مع الصلوات.

در همین رابطه: اطلاعیه جمعی از گروه های مردمی:

"جان فرزندان سرداران ایرانی در خطر است. ما نگران سلامتی مهدی هاشمی رفسنجانی هستیم. اختلافات را کنار بگذارید و این قهرمان ملی را به وطن بازگردانید. در صورت عدم همکاری مسئولین، در اعتراض به اقدامات ضد بشری موساد، همگی اقدام به رگ‌زنی دسته‌جمعی در دبی که نه! در هتل استقلال خواهیم کرد. یا مرگ یا شهادت! چه فرقی می‌کند؟!"


پ.ن: اگر ۴ نفر مسئول به موقع با این ها برخورد کرده بودند امروز نمی گفتند:جنازه شهید احمد رضایی را به ما تحویل ندادند که معلوم نشود جنایت موساد چطور انجام گرفته!جنازه را به ایران نمی دهند چون آقازاده محترم با پاسپورت آمریکایی در دوبی زندگی می کرده اند و تبعه هر کشور را به سفارتخانه خودش تحویل می دهند.شاید اول اش با آقای رضایی احساس هم دردی می کردم چون داغ فرزند سنگین است اما وقتی می بینم این ها از مردن بچه شان هم بهره برداری سیاسی می کنند...فقط متاسف می شوم.خدا هدایت مان کند.
منبع: وبلاگ سایرن 

فرازهایی شگفت‌انگیز از آخرین لحظات شهید تام‌جی اندرسون ـ قسمت اول

 

این شهید گران‌قدر که در سال ۱۳۷۷به سرزمین موعودش، آمریکا، پناهنده شده بود، و همش با رسانه‌هاي معروف بي‌.بي.‌سي و صداي آمريكا مصاحبه مي‌كرد، بالاخره در ۱۳۸۴ به ایران بازگشت و به کمک پدرش که کلی توی نظام بروبیا دارد و همه تحویلش می‌گیرند، در مجمع تشخیص مصلحت نظام مشغول خدمت به دولت تابعه‌اش، آمریکا، شد. او پس از انجام وظایف قانونی‌اش، در سال ۱۳۸۸دوباره بليط هواپيمايي دبي را خريد و از آنجا به مملکت خویش، آمريكا شتافت و به انجام وظايفش پرداخت كه از طريق هژبر يزداني و سيا و موساد به او ابلاغ مي‌شد.

 ایشان که گویی به شغل شریف بازرگانی روی آورده بود و پس از ازدواج‌هاي مختلف با مليت‌هاي مختلف آمريكايي و كره‌اي، زندگی در هتل خيلي باكلاس گلوریا در دبی را پسندید و در آن‌جا مستاجر شد. او می‌دانست که نباید به دنیا دل ببندد و با اینکه می‌شد با بخشي از پول کرایه هتل، خانه خوبی هم در دبی خرید، ترجیح داد که برای کارگران و صاحبان هتل شغل‌آفرینی کند و با زندگی در هتل، لااقل به چند نفر نان حلال برساند.

 در یکی از شب‌ها که زندگی خیلی تکراری شده بود، «تام» سعی کرد با مصرف مواد مخدر، به خلسه‌ای عرفانی برود و موفق هم شد. ولی نه خودش و نه هیچ‌کس دیگری نتوانست او را از این خلسه عرفانی بیرون بیاورد و بنابراین به فیض عظیمی نائل شد.

 پدرش که تا حد مرگ او را دوست داشت، زنگ می‌زند به هتل، اما کسی پاسخ‌گو نیست. سراغ «تام» را از ریسیپشن هتل می‌گیرد. ریسیپشن پس از چاق‌سلامتی که البته یا به زبان انگلیسی بوده، یا عربی، می‌گوید: «اوه یس، اوری دی، هو اند وان نيو گیرل، کامینگ تو د هتل. هی ایز وری گود من.»

ریسیپشن نتوانست با اتاق «تام» ارتباط بگیرد. یک کارگر را می‌فرستد طبقه هجدهم هتل که از تام، خبری بیاورد.

خبر خیلی بد بود. تام افتاده بود وسط اتاق و قرآن و مفاتیج هم كلي سجاده و تسبيج هم ريخته بود کنارش. گویا او تا آخرین لحظه داشت درباره تفاوت‌های بهاییت و اسلام می‌اندیشید.

حالا دیگر پلیس هم سررسیده بود و داشت تحقیق می‌کرد که چه خبره و چی شده. و خیلی هم تعجب می‌کرد از اینکه چند تا ایرانی دنبال کارهای «تام» هستند. همش هم می‌گفت: بابا جون، این تام، همه‌چیزش آمریکاییه، اسم و گذرنامه و... ایناش؛ شما چرا می‌خواید ببریدش ایران آخه. مگه سروصاحاب نداره؟!»

اینها هم هر چی قسم و آیه می‌خوردند که «تام» باید به ایران بیاد و در قطعه شهدای بین‌الملل بهشت زهرا دفن بشود، پلیس توی گوشش نمی‌رفت که نمی‌رفت و حتی توهم توطئه هم پیدا کرد که نکند کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه باشد.

اما بالاخره پس از کلی زحمت و دردسر و تلاش جهادگران مجمع تشخیص مصلحت نظام، و وزارت امور خاجه آمریکا، قرار شد پیکر آقازاده جاسوس فراری، شهید «تام جی اندرسون» به میهن اسلامی‌مان بازگردد و در ميان انبوهي از غم تشييع گردد.

شهيد "تام جی اندرسون" در کنار پدرش