یادمان نرود: ابوموسی یادمان میخواهد
یک پیشنهاد ضربتی برای ضربه به استعمار لعنتی!
خاک جزیره ابوموسی از جنس همان خاکی است که من از آن رشد یافته و بالیدهام؛ خاک میهن اسلامیام، خاکی از جنس خاک شلمچه و یا مهران. خاک این جزیره و آبهای مقدس همیشه فارساش، مقتل و معراج شهدای سالیان پس از انقلاب و نیز شهدای ضد استعماری بوده است؛ شهدایی از جنس شهدای اروند و کرخه نور.
من به این خاک بستهام. تو به این خاک بستهای. ایران همه به این خاک بسته است.
این خاک، کمتر از خرمشهر نیست که میخواستند محمرهاش کنند. این خاک کمتر از خاک خوزستان نیست. فقط شهدای اروند نیستند که باید یادمان داشته باشند. شهدای حماسه ناوچه پیکان و دیگر شهدای حماسه خلیج فارس در نبرد با آمریکا، از جمله شهدای هواپیمای ایرباس در تجاوز ناو آمریکایی وینسس نیز یادمان میخواهند و من و تو امروز باید برای جاودان شدن این حماسههای بزرگ قیام کنیم و مسئولین مربوط نیز، هر چه سریعتر، باید برای رفع غربت از این خاک مقدس، پرچم یادمانهای شهدا و دفاع مقدس را درست روبهروی چشمها و ناوهای دشمن بالا ببرند و کاروانهای راهیان نور جزیره ابوموسی را کلید بزنند. یادمان نرود که امروز شهدا چشمانتظار اقدام جهادی و بهموقع ما هستند و ابوموسی یادمان میخواهد. و شاید یک میزبان، یک شهید گمنام و یک تابلوی بزرگ که روی آن نوشته باشد: آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند.
ـ بازنشر این پست در رسانههای دیگر:
این هم نظر دوست عزیزم، محمدصادق دهنادی که شاید مهمتر از متن من باشد و به دلیل اهمیتش، اینجا میآورمش:
شاید بخندی حاج رضا اما تنها راهش:
- هجرت همهی فکه ای ها با زن و بچه هاشون به ابوموسی است.
هجرت
همهی ما برای کسب و کار و زندگی و مشقت برای همیشه به این سه تا جزیره و
پر شدن ترکیب انسانی آن از آدم های پارسی و لری و اصفهانی و ...
- دفن شهدای گمنام ایران در ابوموسی که تا روز قیامت شرم واگذاری آن را به هر حکومتی تحمیل بشه
- ساختن بزرگترین موزه جنگ ایران از آغاز تاکنون در این جزیره
- تخته دید هایی از حماسه دفاع مقدس بر اصل تن ابوموسی، زمین و تپه ها
- اجرای همه اردوهای جهادی و علمی ایران در ابوموسی و تبدیل ابوموسی به شهرک علمی ایران
- درست کردن یک شبکه رادیویی و تلویزیونی مجازی یا حقیقی برای خود ابوموسی
- ساختن یک کارخانه در سال تولید ملی و استخدام هزاران کارگر در این جزیره
و باز هم می گویم هجرت، یک هجرت تاریخی.
برگ در انتهای زوال میافتد و میوه در انتهای کمال. بنگر که چگونه میافتی: چون برگ زرد یا سیب سرخ؟!